پروژه واکسن 4 ماهگی

یکی از تراژدی ها برای هر مادری معضلیه به اسم واکسن و تبعات بعدیش از قبیل تب و گریه و قطره استامینوفن! این به کنار, معطلی سه ساعت و نیمه تو مرکز بهداشت با چاشنی شنیدن انواع و اقسام گریه ها و ونگ زدن بچه های مختلف از جمله شخص شخیص خانوم کوچولو که از اون جا موندن کلافه شده بود, واقعا خسته ام کرد! اولش که اجازه ندادن کالسکه ببرم داخل و گفتن ممنوعه! داخل هم به طرز وحشتناکی شلوغ بود و بعد از گرفتن شماره به زحمت جا برای نشستن پیدا کردم. قسمت مخصوص شیر دادن هم که کلا پر بود و خالی نمی شد! مخصوصا که امروز بعد چند روز تعطیلی, کلی نوزاد رو آورده بودن برای آزمایش غربالگری. دیگه این قدر خانوم کوچولو رو از این طرف بغلم دادم به اون طرف و راهش بردم و نشستم و در سخت ترین وضعیت ها شیرش دادم که دست هام از جا دراومد و داشتم قاطی می کردم! اون وقت هر کس رو می دیدم یا شوهرش همراهش بود یا مادرش. گویا فقط من دست تنها بودم! دیگه یه کم که خلوت تر شد, رفتم کالسکه رو از دم در آوردم و خانوم کوچولو رو که از تو بغل موندن خسته شده بود گذاشتم توش و یه کم راهش بردم تا نق نقش ساکت بشه!

تو اتاق واکسن که رفتم, مسئولش غر زد که چرا کالسکه آوردین داخل و ممنوعه! منم صدام دراومد که چند ساعته با این بچه این جا معطلم و دیگه چاره ای نداشتم! گفت:"خوب باید شکایتتون رو بنویسین بیاندازین تو صندوق انتقادات و پیشنهادات این جا که بیان بخونن بلکه بفهمن نیرو کم داریم و یه فکری بکنن. ما که هر چی می گیم گوش نمی دن!!!" راست هم می گفت بنده خدا! اون همه جمعیت میان اون جا, اون وقت یه نفر برای واکسن زدن بود, یه ماما برای کنترل قد و وزن, یه نفر هم که نوبت می داد!



زمان گل پسر این جوری نبود. هر بار می رفتم نهایتا دو یا سه نفر جلوتر از من بودن و تو کمتر از 20 دقیقه کارم تموم می شد. البته اون موقع مرکز بهداشت نزدیک خونه مامانم براش پرونده تشکیل داده بودم. اما این مرکز نزدیک خونه مون رو هربار که می رم از شلوغی در حال انفجاره! حالا نمی دونم تو منطقه ما بچه زیاده یا سیاست های افزایش جمعیت جواب داده و کلا بچه ها زیاد شدن؟! اون وقت چرا یه فکری به حال کمبود نیروی این مراکز نمی کنن؟! بالاخره این بچه هایی که این همه تشویق به تولدشون می شه نیاز به واکسن و کنترل سلامت هم دارن دیگه!!!



+تو اتاق واکسن که بودم یه خانوم باردار حدودا سی ساله اومده بود که واکسن کزاز بزنه و بی نهایت می ترسید! هی دستش رو می کشید عقب و با بغض و التماس می گفت:"تو رو خدا یواش بزنین! باشه؟! قول؟!" منم خنده ام گرفته بود و خیلی عجیب بود برام که کسی تو اون سن و سال و در آستانه مادرشدن این قدر از یه واکسن ساده بترسه! گفتم:"خانوم! شما چه جوری می خوای زایمان کنی؟!!!" خیلی بدجنسی کردم؟!


++ این پست در لینک زن



نظرات 17 + ارسال نظر
زی زی بانو شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 03:17 ب.ظ

نه کار خوبی کردی بهش گفتی منم بودم میگفتم. خب چطور میخواد زایمان کنه.

مرکز بهداشت ما خیلی با حاله هر بار رفتم نفر اول بودم از بس سوت و کوره

نمی دونم! دلم براش سوخت!
کجاس مرکز بهداشتتون؟!

بولوت شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 03:36 ب.ظ http://maryamak.blogfa.com/

عموی من نزدیک شصت سالشه و از آمپول میترسه. در حدی که تمام معالجات دندون پزشکیش رو بدون بی حسی انجام میده. حاضر درد ناشی از عصب کشی رو تحمل کنه ولی آمپول نزنه.
ترس از آمپول رو خیلی ها دارن. به این معنیم نیست که سوسولن و چه جوری میخوان زایمان کنن یا درد رو تحمل کن. ترس مربوط به همون مورده فقط.

نه نگفتم سوسوله. دلم سوخت براش! آخه زایمان جدا از دردش حتما چند مورد آمپول و سوزن زدن رو داره. برای آنژوکت و آزمایش و بی حسی تو سزارین اسپاینال و ... اون وقت کسی که این قدر از واکسن زدن می ترسه واقعا برام سواله تو پروسه زایمان چی کار می کنه؟!

یه دختر شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 07:04 ب.ظ http://www.chghiiiii.blogfa.com

سلام ، ممنون بابت مطالب زیبا تون

من یه وبلاگ برای رسیدن به وزن دلخواهم درست کردم ،خوشحال می شم که من رو لینک کنید و با حضورتون و دلگرمیتون به من انگیزه ای چند برابر برای رسیدن به هدفم بدین

سلام
موفق باشین. من الان یکی رو می خوام به خودم انگیزه بده برای کاهش وزن!

من و دخملی شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 07:52 ب.ظ

وای از الان واسه واکسن شش سالگی دخملی عزا گرفتم!!
واقعا زنه میخواد چطور زایمان کنه؟

چرا؟!
نمی دونم!

زهرا شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 08:26 ب.ظ

عاشق وبلاگت هستم. یعنی گله کنی، شکایت کنی، همش پر انرژی مثبته. هر وقت که می خونمت انرژی مثبت به درونم تزریق می شه. دوست دارم گلابتون جون، همیشه خوش و خرم و شاد در کنار خانوادت باشی.
در مورد اون دختره هم ، خوب گفتنی ها رو باید گفت. یه چیز بگم، من از واکسن و آزمایش خون که تزریقش رو می بینم نمی ترسم، اما از آمپول پشت واقعاً می ترسم. خدا به داد من هم برسه.

شما لطف داری.
منم کلی انرژی مثبت گرفتم از خوندن کامنت شما!

شیما شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 10:30 ب.ظ

خب تقصیر پرستل مرکز بهداشتم نیس...یادم میاد یه روزی توی مرکز بهداشت صد و پنجاه تا واکسن زدم تا ظهر...،خب رسمن از کار افتادم.ٔ..،،
ی جای کوچیکو شلوغ مسخره....
خیلی هم کار خوبی کردی گفتی.....اگه نمی گفتی هم دیر یا زوود ، بالاخره می شنید ....

منم نگفتم تقصیر اوناس!
وای خدا! 150 تا؟!
پس عذاب وجدان نداشته باشم؟!

قناری بانو یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 10:22 ق.ظ http://ghanaribanoo.persianblog.ir

سلام دوست عزیزم
من همشه دخترم رو میبرم انستیتو پاستور برای واکسن هاش شلوغ نیست و اصلا اذیت نمیشی

سلام
ممنون از راهنماییتون. اونجا به ما دوره و باز هم معطلی خواهد داشت!

بازیگوش یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 11:32 ق.ظ http://bazigooshi7.persianblog.ir/

من موندم سوای همه این حرفا این بچهه تو عکس چجوری اروم نشسته داره سوزن رفتن تو دستشه میبینه؟؟؟

راستش واسه خودمم سواله!!!

نگین یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 12:31 ب.ظ

خیلی !!!

آرزو(همه اطرافیان من) یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 01:07 ب.ظ http://ghezavathayam.blogsky.com

منم برای واکسن دخترا معمولا تنها می رفتم البته مرکز بهداشتی که می رفتم خلوت بود و از این مدل گرفتاریها که گفتی نداشت
ولی همون خود واکسن زدن یه بچه چندماهه یه فشار عصبی بد به آدم وارد می کنه اونوقت بخوای چند ساعتم و اذیت شی دیگه خودش نور علی نوره!
خسته نباشی بانو!

سلامت باشی!

اندر احوالات یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 02:54 ب.ظ http://andarahvalat30.blogsky.com

واقعا چجوری می خواد زایمان کنه؟

سمیه-حسابدار یکشنبه 18 خرداد 1393 ساعت 04:33 ب.ظ

اییییییییییییی گلییییییییییییی شیطون

بلورین دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 12:26 ب.ظ http://boloorin.blogsky.com

قبلنا اگر پستای اینجوری میدیدم در حد گذری میخوندم و یادمم نبود طرف چی نوشته ولی حالا دیگه حساس شدم...دیگه چون در انتظار خودمه بیشتر توجه می کنم...ترس دارم از زایمان...گرچه خواسته خودم و اطرافیان به زایمان طبیعیه ولی اون ترسه هنوز هست...

بستگی داره چه جوری بهش نگاه کنی. اگر به عنوان یه تجربه خاص و ناب بهش نگاه کنی ترسی نداره!

حانی دوشنبه 19 خرداد 1393 ساعت 02:52 ب.ظ

کدوم مرکز میری? سمرقندی?
من کادوس میبرم دخترمو. این 3 باری که بردم نسبتا خلوت بوده.
البته من اول کارت پایش رو میذارم تو صف. بعد کارت واکسن. بعد تا یه دوری بزنم و آگهیهای در و دیوارو بخونم، یکیشون نوبتمون شده

بله. شما از کجا فهمیدی؟!
منم قصد دارم دفعه بعد برای واکسن ببرمش کادوس. حدس می زدم خلوت تر باشه که شما هم تایید کردی. البته آدرسمون به سمرقندی می خوره اما هنوز پرونده اصلی براش تشکیل ندادن. اگر کادوس قبول کرد تشکیل پرونده بده که هیچ وگرنه فقط برای واکسن میبرم و برای کنترل سلامت می برمش دکتر. واقعا دیکه اعصابم به این همه شلوغی و معطلی نمی کشه!

حانی چهارشنبه 21 خرداد 1393 ساعت 10:20 ب.ظ

من بچه اولمو برای پایش میبردم مطب متخصص اطفال. ولی برای دومی میبینم همین مراکز بهداشتی کافیه. هم خودم اطلاعاتم بیشتر شده هم لزومی نمیبینم برای یه قد و وزن و دستور غذایی، 25 هزارتومن ویزیت بدم.

نه من گل پسر رو هم همین مرکز بهداشت می بردم اما حالا حوصله این همه معطلی رو ندارم فکر کنم از دفعه بعد ببرمش دکتر اطفال! آخه یه دکتر اطفال خوب تو درمانگاه روبروی کوچه مونه خلوت هم هست!

مموی عطر برنج پنج‌شنبه 22 خرداد 1393 ساعت 10:03 ق.ظ http://atri.blogsky.com/

از وقتیکه دخترک رو بردم مرکز بهداشت واسه واکسن دو ماهگی و اون سرنگ گاویا رو تو پاش فرو کردن دیگه دور مرکز بهداشتو خط کشیدم!
الان فقط و فقط بیمارستان لاله دکتر چکش می کنه بعد خیلی آروم واکسن طفلکم رو میزنه! یه ذره آخ نمی گه این بچه!!

واکسن رو خوب می زنن فقط خیلی شلوغه!!!

کادوس سه‌شنبه 27 آبان 1393 ساعت 09:38 ب.ظ http://kadoos.blogfa.com/

سلام.مسول امور عمومی کادوس هستم.
مرکز ما از وقتی دستگاه شماره ده فعال شده،منظم و مرتب و خلوت شده
حضور شما مایه دلگرمی ماست
در ضمن این مرکز دولتی در تهرانپارس میباشد و برای واکسن محدودیت مکانی ندارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد