بعدها چندین هفته، امروز یه ساعتی رو کنار گلدونام تو بالکن فسقلی مون گذروندم. از تعطیلات عید که با شازده رفتیم بازار گل و یه سری گیاه و گلدون و تخم سبزی و... گرفتیم و یه صفای اساسی به بالکن دادیم و حسابی خوشگلش کردیم _کاری که سال ها بود می خواستم انجام بدم!_ بیشتر روزا چند ساعتی رو تو بالکن و کنار گلدونا می گذروندم. آبشون می دادم، برگای خشکشون رو جدا می کردم، می نشستم اون جا، کتاب می خوندم و چای عصرونه مو می خوردم و کلی حالم عوض می شد!
اما از اواخر تابستون بس که همه چی قر و قاطی شده بود و کارام زیاد، فرصتی برای بودن پیش گلدونام پیدا نکرده بودم تا امروز که دلم یهو براشون تنگ شد! وقتی آب پاش بزرگ رو آب کردم و رفتم برای آب دادنشون، تصمیم گرفتم یه حال اساسی هم به بالکن و گلدونا بدم. برگای زرد رو جدا کردم. رزها رو که دیگه خشک شده بودن و هیچ چاره ای بهشون افاقه نکرده بود از ریشه درآوردم و گلدوناشونو گذاشتم کنار، ساکولنت ها رو جابجا کردم و گذاشتم جای رزها، خاک زیرگلدونی ها رو تکوندم و بالکن رو یه جاروی اساسی کشیدم. زیر انداز رو هم که حسابی خاکی شده بود جمع کردم تا بشورمش.
کار کردن با خاک و رسیدگی به گل و گیاه از اون چیزایی که می تونه حال آدم رو خیلی خوش کنه! باید از آخرین فرصتای خوب بودن هوا استفاده کنم و تا سرد نشده و مجبور نشدم گلدونا رو بیارم توی خونه، از بالکن و هم جواری با گلدون ها استفاده کنم!
من تا حالا ازین کارا نکردم . یعنی زیاد میونه خوبی با خاک ندارم . نمیدونم چرا ؟ شاید اگر روزی امتحان کنم خوشم بیاد
حتما خوشتون میاد!