ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امسال یکی از یلداهای متفاوت و شیرین و خوش زندگیم رو داشتم، در کنار چند دوست مهربون و نازنین تو یه ویلای جنگلی در مازندران. یه شب قبل از یلدا رفتیم به استقبال، هرچی میوه و خوراکی همراهمون داشتیم رو توی ظرف ها چیدیم و ظرف ها رو خوشگل و قشنگ کنار هم! گفتیم، خندیدیم ، مدل به مدل عکس گرفتیم، تا می تونستیم خوردیم و یه شب خاطره انگیز ساختیم!
همسران و فرزندان رو که روونه رختخواب کردیم، تا نزدیکی صبح زیر لحاف نشستیم به حرف زدن، تعریف کردن از این طرف و اون طرف، چای خوردن و خنده های غش غشی که می ترسیدیم بقیه رو بیدار کنه!
و من چه قدر به این دور هم بودن و تغییر آب و هوا و حس و حالم نیاز داشتم و چه قدر امیدوارم که زمستونی که اومده بر خلاف پاییزی که رفته، برامون پر از روزهای قشنگ و حال خوش باشه!