645

پاییز گذشته، تو روزایی که ناراحتی و نگرانی با تمام قدرت دستاشونو دور قلبم حلقه کرده بودن،  موقعی که ترس از دست رفتن همه چیزای خوب زندگیم تمام وجودم رو گرفته بود و ازهر وقتی حالم خراب تر بود، همون زمانی که حس می کردم راه به هیچ جا نداریم و هیچ چیز درست نمی شه، فقط و فقط یه چیز بود که نذاشت  اون همه غصه و اضطراب تو خودش غرقم کنه، این که سجاده مو پهن کنم رو به قبله، تسبیحم رو دست بگیرم، چشمام رو ببندم و تصور کنم یه گوشه از حرم قشنگتون نشستم. اون وقت ذکر بگیرم که «یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربی بحق اخیک الحسین» این قدر بگم و اشک بریزم که حس کنم  نگاه شما و حمایتتون شامل حالم می شه، که اوضاع این جوری نمی مونه. و چی غیر از این می تونست تو اون روزا نجاتم بده؟؟؟

حالا تو روز میلادتون که با روز تولد سی و پنج سالگیم یکی شده، با کلی امید بهتون متوسل میشم و همه خواسته های ریز و درشتم رو میارم که با دستای قدرتمند شما بهم داده بشن، یا اباالفضل العباس، یا قمر منیر بنی هاشم....


*اللهم عجل لولیک الفرج بحق کاشف الکرب عن وجه الحسین

نظرات 3 + ارسال نظر
رزا چهارشنبه 21 فروردین 1398 ساعت 05:09 ب.ظ

گلاب بانوی نازنینم تولدت مبارک باشه عزیزم.
ان شاء الله امسال بهترین سال زندگیتون تا اکنون باشه و نگاه پر مهر اهل بیت همیشه شامل حال شما و عزیزانتون باشه بانو گل.

خیلی ممنون از محبت و لطفتون
ان شاءالله. به دعای شما

انار دوشنبه 26 فروردین 1398 ساعت 07:56 ب.ظ

تولدت مبارک عزیزم ...همیشه زیر سایه شون باشی انشالله...اشکم اومد اینقدر دل نشین نوشته بودی

خیلی ممنون از نظر لطفتون

Amir چهارشنبه 28 فروردین 1398 ساعت 09:47 ب.ظ http://mehrekhaterat.blogsky.com

لایک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد