رفته بودیم مراسم تشییع جنازه دایی بزرگ مامان تو شهر آبا و اجدادی شون، شهری که زمان بچگی زیاد می رفتیم و کلی خاطره خوب ازش دارم، خاطره مهمونی ها، عروسی ها، دور همی ها، گشت و گذار تو باغ های اطراف شهر و...، شهری که چندین سال بود نرفته بودم و حالا این مراسم بیشتر از غم و اندوه برام تجدید خاطره بود و دیدار اقوام دور و یه جورایی خوشحال شدن و آرامش گرفتن!
روز بعدش، روز اول ماه رجب، عقد خصوصی خواهر شازده بود و شادی و تبریک!
جلوه های متفاوت زندگی در دو روز پشت سر هم همراه با مراقبت های بهداشتی جهت جلوگیری از ابتلا به ویروس کرونا!!!
لباس چی شد بالاخره؟؟برای مراسم عقد،همون که گفتید خودتون میدوزید...
لباس رو آماده گرفتم. چون پارچه خیلی گرون درمیومد و تونستم لباس آماده خوب با قیمت مناسب پیدا کنم. اما فعلا به خاطر کرونا مراسم کنسل شده!