774

بند‌ و‌ بساطمون رو‌ جمع کردیم و این هفته رو با شازده اومدیم شهر محل کارش، که حال و هوامون عوض بشه‌ و نه ما  تنها باشیم نه شازده! دو روز مشغول نظافت و سر و سامان دادن به این جا بودم و متفاوت ترین قسمت کار هم جارو زدن و  شستن حیاط و ایوون و بعد بردن بساط شام و چای تو ایوون و اپن جا کتاب خوندن تا نیمه شب همراه نسیم خنک بود، چیزی که تو آپارتمان خودمون هیچ وقت‌ نمی تونم تجربه اش کنم و خیلی بهم مزه داد!
البته برنامه اومدن به این جا رو چند هفته بود که داشتم اما لازم بود کارامون رو سر و سامون بدم و بعد بیایم.  اول زدن واکسن و انجام سنجش خانوم کوچولو برای کلاس اول و گرفتن لباس فرم مدرسه اش _ اگه اصلا مدرسه رفتنی در کار باشه!_ بعد هم مراسم عروسی جمع و جور و خانوادگی خواهر شازده که فقط با حضور حدود بیست مهمون از اعضای درجه اول دو خانواده و چند دوست صمیمی برگزار شد و می شه گفت متفاوت ترین جشن عروسی ای بود که تو تمام عمرم شرکت کرده بودم! هر چند با وجود خلوتی و‌ جمع و جور بودنش خیلی هم خوش گذشت!
حالا تو یکی از اتاق های نورگیر این جا نشستم، پاهام رو دراز کردم، خستگیم رو در می کنم و تمدد اعصاب  و فکر و ذهنم رو آزاد! به این امید که آخر هفته با حال و روحیه بهتر از قبل به خونه مون برگردیم!

نظرات 1 + ارسال نظر
روجا دوشنبه 27 مرداد 1399 ساعت 03:51 ب.ظ http://www.north79.blogfa.com

سلام
ای جاااان ماشالله خانم کوچولو کلاس اولی شده

سلام
بله ممنون از لطفتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد