791

نه مثل یلدای پارسال که همه فامیل خونه مامانی جمع شده بودیم، سبزی پلو ماهی خورده بودیم و تا آخر شب گفته و خندیده بودیم، نه شبیه یلدای خاطره انگیز دو سال قبل که با رفقای جان شمال بودیم ، یه بساط یلدای درست و حسابی چیده و حسابی خوش گذرونده بودیم، نه مثل یلدای سه سال پیش که با دست و جیغ و هورا برای زن داداش کوچیکه که تازه عروسمون شده بود بساط شب چله ای برده بودیم و‌ نه مثل هیچ کدوم از یلداهای دیگه، یلدای امسال فقط من بودم و بچه ها!

از چند روز قبل حس دلگیری یلدای تنهایی افتاده بود به جونم و هیچ انگیزه و حس و حال خاصی براش تو خودم پیدا نمی کردم و طبعا برنامه ای هم نداشتم، اما از عصر  یه ندای درونی که نمی دونم یهو از کجا سر و کله اش پیدا شده بود، مدام بهم می گفت که یلدا یه شبه و همین که بچه هات کنارتن خیلی خوبه و یه تکونی به خودت بده و یه شب خاطره انگیز درست کن و ... خلاصه این قدر تو گوش من خوند که دست به کار شدم! به درخواست بچه ها برای شام ماکارونی پختم و بعد هم کیک کاکائویی، ژله انار و دسر کدو حلوایی درست کردم و همراه میوه و تخمه یه میز کوچیک سه نفره چیدیم، لباس خوشگل تنمون کردیم،عکس گرفتیم، خوراکی خوردیم و این چنین یلدای خود را پاس داشتیم!

کاش که تا یلدای سال آینده اوضاع جهان به سامان شده باشه...


نظرات 1 + ارسال نظر
نرگس خاتون از مشهد 54 ساله یکشنبه 14 دی 1399 ساعت 04:22 ب.ظ

باز هم میگم دنیا پس از سرداررنگ و شکل دیگری گرفت
و دنیا پس از رفتن خیلی از خوبان که انگار ازدست دادن و رفتنشان سرعتی عجیب گرفته
و پس از بسیاری از خون های به ناحق ریخته شده و بی عدالتی ها
سال ها غصب فلسطین فاجعه غزه ، یمن، میانمار ووو
عرصه را چنان تنگ کرد که

این همه تلخی را زمین وسعت نداشت لذا
وضاقت الرض...
دنیایمان عوض شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد