ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
هندوانه ها رو تا حد ممکن خوشگل و مرتب قاچ کردم و گذاشتم تو ظرف پیرکس بیضی شکل، هندوانه هایی که از شدت رسیده بودن قاچ قاچ شده بودن! چهار تا پیش دستی آرکوپال و چهار تا چنگال میوه خوری رو کنار ظرف بیضی شکل گذاشتم تو سینی، روسری سیاه بزرگم رو انداختم سرم، سینی رو دستم گرفتم و رفتم زنگ واحد روبرویی رو زدم. واحد روبرویی که بعد از حدود نه ماه خالی موندن _از وقتی که خانوم پیرزن آلزایمری همسایه رفت خانه سالمندان_ مستاجر جدید داره بهش اثاث کشی می کنه، یه خانم و آقای پیر. خانم همسایه در رو باز کرد و یا لبخند و کلی تشکر سینی رو ازم گرفت. منم تاکید کردم که هر کاری داشتن و هر چیزی خواستن حتما بهم بگن.
با این که از قبل خیلی امیدوار بودم همسایه های جدید یه خانواده هم سن و سال خودمون باشن و بتونم رابطه خوب و نزدیکی باهاشون برقرار کنم، اما این همسایه های جدید هم از دیروز که موقع آوردن خرده ریزهای آشپزخونه شون جلوی ساختمان دیدمشون به دلم نشستن و امیدوارم بتونیم روابط مسالمت آمیزی با هم داشته باشیم. خصوصا بتونن سر و صدا و جیغ و دادهای گل پسر و خانوم کوچولو رو تحمل کنن!!!
خانوم همسایه طبقه بالایی که یه خانوم مردم دار با روابط عمومی بالاس و هم سن مامانه، مدتیه خانوم های همسایه رو جمع می کنه بالا پشت بوم. چند روز پیش زنگ زد و از من هم دعوت کرد بهشون ملحق بشم. عصر ها وقتی که آفتاب می ره، یه زیر انداز حصیری پهن می کنن گوشه پشت بوم و هر کس یه خوراکی با خودش میاره، یکی دو ساعتی دور هم می نشینیم و از این طرف و اون طرف حرف می زنیم، چای و میوه و تخمه می خوریم و بعد هر کس می ره سر خونه و زندگی خودش! برای من که از همه فامیل دورم و نمی تونم همچین نشست های عصرونه ای رو با اعضای خانواده داشته باشم، وجود چنین جمعی خیلی خوشاینده. البته اگه به خاله زنک بازی و مشکلات ناشی از اون کشیده نشه!
چه خوبه اینجوری همسایه ای داشتن....
بله خیلی
چه عالی ، چه همسایه جالبی
سلام گلی جان
چه کارقشنگی آفرین
سلام.
ممنونم